امير محمدامير محمد، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

بهانه قشنگ زندگی

بشناس مرا....

بجای دسته گلی که فردا در قبرم نثار می کنی امروز با شاخه گلی کوچک یادم کن .   به جای سیله اشکی که فردا بر مزارم می ریزی امروز با تبسمی شادم کن .   به جای اون متن های تسلیت که فردا برایم می نویسی امروز با دیدنت خوشحالم کن .   من امروز به تو نیاز دارم نه فردا   ...
28 آبان 1390

بشناس مرا....

بجای دسته گلی که فردا در قبرم نثار می کنی امروز با شاخه گلی کوچک یادم کن . به جای سیله اشکی که فردا بر مزارم می ریزی امروز با تبسمی شادم کن . به جای اون متن های تسلیت که فردا برایم می نویسی امروز با دیدنت خوشحالم کن . من امروز به تو نیاز دارم نه فردا ...
28 آبان 1390

شب بخیر

سلام صبح بخیر عزیزم ، گلم، مطمئنم همه مامان و باباها وقتی یه شیرینی کاری و یا کلمه از طرف کوچولوشون می بینن یا می شنون احساس می کنن توی آسمون اوج گرفتن برای من و بابا علی هم همین احساس است دیشب وقتی می خواستیم بخوابیم وقتی لامپها را خاموش کردم امیر محمد خیلی قشنگ بوسم کرد و گفت (شب به) یعنی شب بخیر طبق عادتی که من و بابا علی داریم قبل از خواب شب بخیر می گیم حالا دیگه امیر محمد هم به جمع ما اضافه شده و اونم شب بخیر می گه. قربونت بشم از حالا تا آخر دنیا     ...
28 آبان 1390

شب بخیر

سلام صبح بخیر عزیزم ، گلم، مطمئنم همه مامان و باباها وقتی یه شیرینی کاری و یا کلمه از طرف کوچولوشون می بینن یا می شنون احساس می کنن توی آسمون اوج گرفتن برای من و بابا علی هم همین احساس است دیشب وقتی می خواستیم بخوابیم وقتی لامپها را خاموش کردم امیر محمد خیلی قشنگ بوسم کرد و گفت (شب به) یعنی شب بخیر طبق عادتی که من و بابا علی داریم قبل از خواب شب بخیر می گیم حالا دیگه امیر محمد هم به جمع ما اضافه شده و اونم شب بخیر می گه. قربونت بشم از حالا تا آخر دنیا ...
28 آبان 1390

بهترين درودهايم نثار آناني باد كه كاستيهايم را ميبينند و باز دوستم دارند

تبسم شيرين عشق گوشه اي از نگاه خداست ، تنها به نگاه او ميسپارمت . .   غمگین مشو, دستت را به من بده و بلند شو کمکت می­کنم تا آرام آرام قدم برداری مواظبت هستم که زمین نخوری فقط دستت را از دستم رها نکن       ...
28 آبان 1390

بهترين درودهايم نثار آناني باد كه كاستيهايم را ميبينند و باز دوستم دارند

تبسم شيرين عشق گوشه اي از نگاه خداست ، تنها به نگاه او ميسپارمت . . غمگین مشو, دستت را به من بده و بلند شو کمکت می­کنم تا آرام آرام قدم برداری مواظبت هستم که زمین نخوری فقط دستت را از دستم رها نکن ...
28 آبان 1390

تمام شعر مادر

      تو مرا می فهمی من تورا می خواهم و همین ساده ترین قصه یک انسان است تو مرا می خوانی من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم و تو هم می دانی تا ابد در دل من می مانی از تو گفتن کار هر کس نیست ای زیبا غزل از برای گفتنت باید که مولانا شوم.               ...
25 آبان 1390

تمام شعر مادر

تو مرا می فهمی من تورا می خواهم و همین ساده ترین قصه یک انسان است تو مرا می خوانی من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم و تو هم می دانی تا ابد در دل من می مانی از تو گفتن کار هر کس نیست ای زیبا غزل از برای گفتنت باید که مولانا شوم. ...
25 آبان 1390

مامان ، كار و عذاب وجدان

تقريباً يك سال و نيم پيش بود  که من بعد از 6 ماه لذتبخش در کنار شما بودن مجبور شدم از شما دل بکنم و دوباره برم سر کار . و چه سخت بود روز اول دل کندن از شما...... الان نزديك به يك سال و نيم که من دوباره شروع بکار کردم و مجبورم هر روز صبح از شما دل بکنم و برم... اون موقع خیلی کوچولو بودی بجز شیر احتیاج آنچنانی به مامانت نداشتی. يه روز قبل مقداری شیر روزانه برای مصرف فردایت میدوشیدم (و چه کار دردناک وعذاب آوری بود این شیر دوشیدن) . و با این وجود هم بعدازظهر ها که می آمدم خونه اولین کاری که میکردم شیر دادن به شما بود. و شما هم با اون صورت معصوم و چشمهای کوچولوت نگاهی حاکی از رضایت بهم میکردی و من خوشحال&nbs...
25 آبان 1390

مامان ، كار و عذاب وجدان

تقريباًيك سال و نيم پيش بود که من بعد از 6 ماه لذتبخش در کنار شما بودن مجبور شدم از شما دل بکنم و دوباره برم سر کار . و چه سخت بود روز اول دل کندن از شما...... الاننزديك بهيك سال و نيم که من دوباره شروع بکار کردم و مجبورم هر روز صبح از شما دل بکنم و برم... اون موقع خیلی کوچولو بودی بجز شیر احتیاج آنچنانی به مامانت نداشتی. يه روز قبل مقداری شیرروزانه برای مصرف فردایت میدوشیدم (و چه کار دردناک وعذاب آوری بود این شیر دوشیدن) . و با این وجود هم بعدازظهر ها که می آمدم خونه اولین کاری که میکردم شیر دادن به شما بود. و شما هم با اون صورت معصوم و چشمهای کوچولوت نگاهی حاکی از رضایت بهم میکردی و من خوشحال بودم و دلخوش به همین لحظات باقی ...
25 آبان 1390